وقتی تاجر ایرانی دختر جوان ژاپنی را متحول کرد
تاریخ انتشار: ۷ تیر ۱۳۹۹ | کد خبر: ۲۸۴۲۶۱۱۷
کتاب «مهاجر سرزمین آفتاب»، آخرین اثر حمید حسام که روایت خاطرات کونیکو یامامورا، یگانه مادر شهید ژاپنی در ایران است.
به گزارش مشرق، کتاب «مهاجر سرزمین آفتاب»، آخرین اثر حمید حسام که روایت خاطرات کونیکو یامامورا، یگانه مادر شهید ژاپنی در ایران است.
این کتاب آخرین اثر حسام و به قول خودش بهترین آنهاست که به روایت خاطرات کونیکو یامامورا میپردازد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
در ادامه برشی از کتاب «مهاجر سرزمین آفتاب» که حاوی خاطرات زندگی شهید «کونیکو یامامورا» مادر شهید محمد بابایی است را میخوانید:
اول ژانویه هر سال معادل با نوروز بود. باید برای ورود سال نو آماده میشدیم و این آمادگی از خانه تکانی و تمیز کردن بیرون و داخل خانه شروع میشد با خواهر بزرگترم، اتسوکو، و خواهر کوچکترم، سواکو، حصیرهای ضخیم را، که کف اتاقها را پوشانده بودند، یکی یکی در میآوردیم و با چوب میزدیم خاکشان در بیاید. کاغذهای در و پنجره اتاقها را هم عوض میکردیم و بعد با پدر، مادر، برادر و خواهرانم به معبد میرفتیم و دعا میخواندیم، مثل گذشته در محیط معبد چیزی برای سلامتی پدر و مادرم و سربلندی کشورم و نیک فرجامی خودم و خواهرانم و برادرم دعا میکردم. ۱۰ روز بعد سالروز تولدم بود و من هجده ساله شده بودم. دیگر پدرم توی پاکت اُتوشیداما یا همان عیدی به ما نمیداد. در عوض، گوشم درست مثل ایام کودکی از صدای ناقوس جویانوکانه سیر نمیشد.
این ناقوس در چند دقیقه به آغاز سال ۱۰۸ مرتبه نواخته شد تا ۱۰۸ هوس زمینی را از انسان دور کند و جان او را پاکتر گرداند. تصمیم گرفتم مهارتهایم را کاملتر کنم؛ مهارتهایی که یک دختر ژاپنی قبل از ازدواج باید پیدا میکرد. آشپزی هم بد نبود. چای سبز و گل آرایی را هم خوب بلد بودم. باید خیاطی را هم میآموختم. دستیابی به این مهارتها نشانه تربیت صحیح خانواده به ویژه مادر در پایبند کردن دختر به سنتهای ژاپنی بود. در کنار این فنون سنتی، حرکات و نشست و برخاست، مثل آداب پوشیدن کیمونو و دو زانو نشستن و احترام کردن به بزرگترها را، که نتیجه آن تواضع بود، در کودکی از مادرم آموخته بودم.
احترام و توجه به دختر در آموزه های سنتی ما حرمت خاصی داشت. روز سوم مارس برای دخترها هیناماتسوری گرفته میشد. در این جشن، مردم در خانههایشان جایگاهی چند طبقه به رنگ قرمز میساختند و عروسکهای تزئینی مخصوص دختران را به ترتیبی پلکانی میچیدند و برای سلامتی و خوشبختی دختران دعا میکردند.
این جشن برایم از کودکی تا نوجوانی لذت بخش بود. درست مثل جشن شکوفههای گیلاس که موسم آن یکی دو ماه بعد از جشن تولدم و بعد از جشن عروسکها بود. گویی این شکوفهها به استقبال تولد من آمدهاند. این شکوفهها روی درختان گیلاس بالای سرمان را به رنگ سفید و صورتی پوشاندهاند و من و خانوادهام را به تماشای این همه زیبایی دعوت میکنند.
به غیر از سالهای جنگ، هر ساله به محلی خوش آب و هوا و پر از درختان گیلاس میرفتیم. محو تماشای شکوفهها میشدیم و پای درختان با خواهرانم تنیس ژاپنی بازی میکردیم. تابستان، پس از اخذ دیپلم، وقتی به پدر و مادرم گفتم بنا دارم به آموزشگاه خیاطی بروم خوشحال شدند. به آموزشگاه بزرگی در شهر رفتم که مدیر آنجا، تاناکاچیو، یکی از طراحانِ لباسِ همسرِ امپراتورِ ژاپن بود.
او به حدی در این حرفه شهره شده بود که از شهرهای دیگر ژاپن برای آموزش به این آموزشگاه میآمدند. درست یک سال آموزش خیاطی دیدیم و دست به برش و دوخت دوختم خوب شد. پس از گرفتن مدرک خیاطی، تصمیم گرفتم در رشته زبان انگلیسی درس بخوانم. درس خواندن بیشتر از آموزشهای سنتی روح بیقرارم را آرام میکرد.
در فاصله نزدیک به اَشیا، در شهر نیشینومیا، دانشکده زبان انگلیسی برجستهای بود. آنجا ثبتنام کردم و تا دو سال مسیر نیمساعته اشیا به نیشینویا را میرفت و میآمد و همزمان ماشین نویسی به زبان انگلیسی را هم یاد گرفتم و در ۲۰ سالگی فوق دیپلم گرفتم حالا می توانستم به دنبال کاری که دوست داشتم بروم. بچه که بودم، دوست داشتم هنرپیشه شوم. آن روزها پدر بدجوری توی ذوقم زد و گفت: «کسی که میخواهد هنرپیشه شود باید خوشگل باشد» با این مخالفت آشکار دیگر به فکرم نزد که دنبال کار، چه بازیگری و غیر آن بروم، اما میتوانستم کاری که پدرم را راضی میکرد انتخاب کنم به همین منظور، به آموزشگاه زبان انگلیسی در شهر کوبه رفتم تا آنجا را که قبلاً در دانشکده زبان انگلیسی نیشینومیا فراگرفته بودم، تقویت کنم.
آنجا تعدادی دختر و پسر غیر ژاپنی انگلیسی میخواندند. آن روز، آن روز فراموش نشدنی که مسیر زندگی مرا تغییر داد، جوانی قد بلند و سفید پوست با موهای مجعد، را دیدم که شکل و شمایل ژاپنی نداشت و بیرون کلاس در یک گوشه داشت حرکات عجیب و ناآشنایی انجام میداد. دو کف دستش را جلوی صورت گرفته بود و زیر لب به زبانی که نمی فهمیدم چیزهایی میگفت. گاهی، مثل ما، تا کمر خم میشد و گاهی پیشانی روی زمین میگذاشت اما، برخلاف ما، مقابلش کسی نبود.
او برای چه کسی و به احترام چه کسی اینگونه میایستاد و خم میشود؟! بعد از این کار، پارچهای را که روی این حرکات را انجام میداد جمع کرد. به داخل اتاقی که ما بودیم آمد و در میان آن جمع نگاهاش، یک آن، به نگاه من گره خورد؛ نگاهی نجیب و گرم که برق آن جایی در قلبم نشست. من خیلی زود سرم را پایین انداختم. او هم نجیبانه نگاهش را از من گرفت و به انگلیسی شروع کرد به صحبت کردن با همراه ژاپنیاش. ساعتی گذشت. هنوز تصویر نگاهاش در دلم بود و نمیدانستم او بیشتر از من گرفت این دیدار است.
او برای همراهی با دوست ژاپنیاش به این آموزشگاه آمده بود و من برای کار اما گویی هر دو فراموش کرده بودیم برای چه آمده بودیم. فقط می دیدیم آن دو آهسته و در گوشی با هم صحبت میکنند. چه میدانستم درباره من با هم حرف میزدنند. دقایقی بعد دوست ژاپنی آن مرد مرا صدا کرد و طوری که دیگران متوجه نشوند، گفت: «این دوست من یک تاجر ایرانی است که قبلاً در هند زندگی و کار می کرده و مدتی است که در شهر کوبه در کار تجارت منسوجات و چای بین ژاپن و ایران است و دوست دارد با شما ازدواج کند.
گفتنی است کتاب «مهاجر سرزمین آفتاب» نوشته مشترک حمید حسام و مسعود امیرخانی در ۲۴۸ صفحه و قیمت ۳۵ هزار تومان توسط انتشارات سوره روانه بازار نشر شده است.
منبع: دفاع پرسمنبع: مشرق
کلیدواژه: کرونا اعتراضات آمریکا سهام عدالت مجلس یازدهم کتاب ژاپن حمید حسام سوره مهر فکه دفاع مقدس ایران یزد ازدواج مهاجر سرزمین آفتاب زبان انگلیسی مادر شهید شکوفه ها
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.mashreghnews.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «مشرق» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۸۴۲۶۱۱۷ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
عضو هیئت علمی دانشگاه بوعلی سینا به عنوان جوان برتر همدان انتخاب شد
به گزارش خبرنگار استانی باشگاه خبرنگاران دانشجویی ایران، با حضور استاندار و جمعی از مسئولان استانی از ۳۰ جوان برتر استان همدان در ده حوزه مختلف در قالب جشنواره جوانان برتر ایران زمین با عنوان "جوان ایرانی، پرچمدار پیشرفت" تجلیل بعمل آمد.
در این مراسم علیرضا صفاریان عضو هیأت علمی گروه الهیات دانشگاه بوعلیسینا به عنوان نفر برتر جشنواره جوان ایرانی در بخش قران و خادم اهل بیت انتخاب شد.
مدیرکل ورزش و جوانان استان در این مراسم افزود: جوانانی که امروز مورد تجلیل قرار میگیرند بر اساس دستورالعمل اعلامی وزارت ورزش و جوانان در قالب یک کارگروه، مشخصات آنها واصل شد و در شورای داوران مورد ارزیابی قرار گرفت و برترینهای آنها معرفی و تجلیل میشوند.
وی با تقدیر از حمایتهای استاندار همدان از حوزه ورزش و جوانان در سال ۱۴۰۲ گفت: با حمایت دکتر قاسمی فرزاد و تلاش و پیگیری همکاران، سازمانهای مردم نهاد و هیأتهای ورزشی سال ۱۴۰۲ سال پرباری برای ورزش و جوانان استان بود.
علی حقیقی تصریح کرد: این جشنواره در ۱۰ سرفصل برگزار و ۱۸۹ نفر در استان همدان آثار و مدارک خود را به جشنواره ارسال کردند و در نهایت داوری نفرات زیر نظر ۶۴ داور در تهران صورت گرفت و ۳۰ نفر برتر انتخاب شدند.
گفتنی است جشنواره "جوان ایرانی، پرچمدار پیشرفت" با هدف زمینـهسازی بـرای توسعه ارزشهای متعالی و روحیـه فداکاری و ایثار، خلاقیت، افزایش نشاط اجتماعی و امید به آینده، تقویت ایمان، روحیه خودباوری و اعتماد به نفس ملی، ایجاد زمینههای مشارکت در محورهای فرهنگی، علمی، اجتماعی و اقتصادی، حمایت از فعالیتهای هویتآفرین، تقویت روحیه تحقیق، ابداع و ابتکار، الگوسازی منـاسب، شناسـایی و ارزشنهادن به اندیشههای سازنده جوانان ایـران اسلامی برگزار شد.
انتهای خبر/
کد خبر: 1229269 برچسبها باشگاه خبرنگاران دانشجویی ایران دانشگاه آزاد همدان همدان جوانان نخبه جوان گرایی